چرخ مقوسلغتنامه دهخداچرخ مقوس . [ چ َ خ ِ م ُ ق َوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک است عموماً. (برهان ) (آنندراج ). چرخ فلک . (ناظم الاطباء) : چرخ مقوس هدف آه تست چنبر دل
مقوسلغتنامه دهخدامقوس . [ م ُ ق َوْ وَ ] (ع ص ) چیزی که خمیده باشد مانند کمان . (غیاث ) (آنندراج ). کمانی . چون کمان . قوسی . کمان وار. خمیده . خمانیده . چنبری . بخم . منحنی . (
دلولغتنامه دهخدادلو. [ دَل ْوْ ] (ع اِ) آوند آب کش . (منتهی الارب ). آنچه بدان آب کشند، مؤنث است اما گاهی بصورت مذکر نیز بکار رود. (از اقرب الموارد). ظرفی که بدان آب از چاه کش
چرخفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چر