دلهلغتنامه دهخدادله . [ دَل ْ ل َ ] (اِخ ) نام زنی حیله گر مشهور. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). نام زنی حیله گر، و او را دله ٔ محتاله گویند وحکایت و افسانه ای دارد، و عوام آنرا
دلحلغتنامه دهخدادلح . [ دُل ْ ل َ ] (ع اِ) ج ِ دالح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دوالح . رجوع به دالح شود.
دلحلغتنامه دهخدادلح . [ دُ ل َ ] (ع ص ) اسب که بسیار عرق آرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اسب که سوار خود را آهسته برد و او را خسته نکند. (از ذیل اقرب الموارد).
دلحلغتنامه دهخدادلح . [ دُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ دَلوح . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به دلوح شود.
دلةلغتنامه دهخدادلة. [ دَل ْ ل َ ] (ع اِ) محبت عاشقانه . (ناظم الاطباء). ادلال . (ذیل اقرب الموارد از تاج ). || منت . (ذیل اقرب الموارد از لسان ).