دلفلغتنامه دهخدادلف . [ دِ ] (اِخ ) معبدی بوده است در یونان . رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 85 و دلفی در همین لغت نامه شود.
دلفلغتنامه دهخدادلف . [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دَلوف . (منتهی الارب ). دُلف . (اقرب الموارد). رجوع به دلوف شود.
دلفلغتنامه دهخدادلف . [ دَ / دَ ل َ ] (ع مص ) گام خُرد نهادن . (المصادر زوزنی ). آهسته رفتن به رفتار قیدیان . (از منتهی الارب ). راه رفتن مرد سالخورده یا شخص در بند با گامهای م
دلف روزلغتنامه دهخدادلف روز. [ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهمئی سرحدی ، بخش کهکیلویه ، شهرستان بهبهان . واقع در 39هزارگزی شمال خاوری صیدان ، مرکز بخش . ناحیه ای است کوهستانی
دلف روزلغتنامه دهخدادلف روز. [ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهمئی سرحدی ، بخش کهکیلویه ، شهرستان بهبهان . واقع در 39هزارگزی شمال خاوری صیدان ، مرکز بخش . ناحیه ای است کوهستانی