دلسردفرهنگ مترادف و متضادافسرده، بیاشتیاق، بیرغبت، دلسوخته، دلمرده، مایوس، ناامید، نومید، وازده ≠ امیدوار
دلسردلغتنامه دهخدادلسرد. [ دِ س َ ] (ص مرکب ) سرددل . بی شوق . بی رغبت . بی میل . (ناظم الاطباء) : بسکه دلسردم ز تار و پود هستی چون کتان می تواند پرتو مهتاب سوزاندن مرا. غنی (از
دلسردفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مقابلِ دلگرم] افسرده؛ ناامید.۲. مٲیوس۳. کسی که شوق و رغبت به کاری نداشته باشد.