دلدهلغتنامه دهخدادلده . [ دِ ل َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه ، با 179 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
دل دهلغتنامه دهخدادل ده . [ دِ دِه ْ ] (نف مرکب ) مشغول . || مستعد. (ناظم الاطباء). رجوع به دل دهی شود.
دل دهیلغتنامه دهخدادل دهی . [ دِ دِ ] (حامص مرکب ) استمالت . دلجویی . دل دادن . تسلی کردن . (غیاث ) (آنندراج ). دلداری دادن . تسلی دادن . قوت قلب بخشیدن : فرمود که در حق او به همه
ذائقلغتنامه دهخداذائق . [ ءِ ] (اِخ ) شیخ محمد امین ... افندی . از متأخرین شعرای عثمانی و از مشایخ طریقه ٔ مصریه . وفات او به اسلامبول در سال 1269 هَ . ق . بوده است . از اوست :