دلخراشلغتنامه دهخدادلخراش . [ دِ خ َ ] (نف مرکب ) دل خراشنده . خراشنده ٔ دل . آنچه دل را آزار دهد. آنچه شخص را آزرده و رنجه کند. جانکاه و جانگزا. (آنندراج ). || مخوف . موحش . هولن
دلخراشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی خراش، خشن، زنگزده، خشک، زنگدار، صفیرکشان، آبنکشیده بَم، غرنده، غران ناهنجار، ناسازگار، ناهماهنگ
دل خراشفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخراشندۀ دل؛ چیزی که دل را بیازارد؛ امری که انسان از آن رنجیده و اندوهگین شود.
شَهِيقٌفرهنگ واژگان قرآنعربده و فرياد هولناک و دلخراش (در مجمع البيان گفته زفير ، به معني ابتداي عرعر خران و شهيق به معناي آخر آن است . و در کشاف گفته : زفير به معناي کشيدن نفس و شهيق