دلاوریدیکشنری فارسی به انگلیسیbraveness, bravery, courage, gallantry, prowess, stoutness, valiance, valor
دلاوریلغتنامه دهخدادلاوری . [ دِ وَ ] (حامص مرکب ) دل آوری . حالت و چگونگی دلاور. شجاعت . دلیری . جنگجویی . بهادری . نیرومندی . (از ناظم الاطباء). بَسالت .بطالت . بطولت . ذَمارت .
دلاوریلغتنامه دهخدادلاوری . [دِ وَ ] (اِخ ) نام تیره ای از طایفه ٔ نوئی ، از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
دلاوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، دلیری، سلحشوری، جوانمردی، فتوت عمل دلیرانه، حماسه، افسانه
دلاوری کردنلغتنامه دهخدادلاوری کردن . [ دِ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دلیری کردن . شجاعت نشان دادن . || گستاخی کردن . از حد خود تجاوز کردن : از من شنو نصیحت خالص که دیگری چندین دلاوری نکند
دلاوری کردنلغتنامه دهخدادلاوری کردن . [ دِ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دلیری کردن . شجاعت نشان دادن . || گستاخی کردن . از حد خود تجاوز کردن : از من شنو نصیحت خالص که دیگری چندین دلاوری نکند