دلاملغتنامه دهخدادلام . [ دَ ] (ع ص ) سیاه .(منتهی الارب ). اسود. (اقرب الموارد). || (اِ) سیاهی . (منتهی الارب ). سواد. (اقرب الموارد).
دلاملغتنامه دهخدادلام . [ دِ ] (اِ) ژوبین را گویند و آن نیزه ای می باشد کوچک و کوتاه که آنرا بجانب خصم اندازند. (برهان ). نیزه ٔکوچکی باشد که آنرا زوبین گویند و در جنگ آنرا بجان
دلامسلغتنامه دهخدادلامس . [ دُم ِ ] (ع اِ) بلا. (منتهی الارب ). داهیه . (اقرب الموارد). || سخت تاریکی . (منتهی الارب ). شدید الظلمة. (اقرب الموارد). دُلَمِس . رجوع به دلمس شود.
دلامزةلغتنامه دهخدادلامزة. [ دُ م ِ زَ ] (ع ص ) پلید و زشت : لصوص دلامزة؛ دزدان پلید زشت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دلامبرلغتنامه دهخدادلامبر. [ دِ] (اِخ ) ژان باتیست ژوزف (1749 - 1822 م .). منجم و ریاضیدان فرانسوی . از سال 1807م . استاد کولژ دوفرانس بود. با «مشن » طول قوس نصف النهار بین بارسلو
دلامزالبهلوللغتنامه دهخدادلامزالبهلول . [ دُم ِ زُل ْ ب ُ ] (اِخ ) یکی از فصحای عرب بود از اوست : کتاب النوادر و المصادر. (از الفهرست ابن الندیم ).
دلامثلغتنامه دهخدادلامث . [ دُ م ِ ] (ع ص ) تیزرو. (منتهی الارب ). سریع. (اقرب الموارد). دُلمِث . رجوع به دُلمِث شود.
دلامسلغتنامه دهخدادلامس . [ دُم ِ ] (ع اِ) بلا. (منتهی الارب ). داهیه . (اقرب الموارد). || سخت تاریکی . (منتهی الارب ). شدید الظلمة. (اقرب الموارد). دُلَمِس . رجوع به دلمس شود.
دلامزةلغتنامه دهخدادلامزة. [ دُ م ِ زَ ] (ع ص ) پلید و زشت : لصوص دلامزة؛ دزدان پلید زشت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دلامبرلغتنامه دهخدادلامبر. [ دِ] (اِخ ) ژان باتیست ژوزف (1749 - 1822 م .). منجم و ریاضیدان فرانسوی . از سال 1807م . استاد کولژ دوفرانس بود. با «مشن » طول قوس نصف النهار بین بارسلو
دلامزالبهلوللغتنامه دهخدادلامزالبهلول . [ دُم ِ زُل ْ ب ُ ] (اِخ ) یکی از فصحای عرب بود از اوست : کتاب النوادر و المصادر. (از الفهرست ابن الندیم ).
دلامثلغتنامه دهخدادلامث . [ دُ م ِ ] (ع ص ) تیزرو. (منتهی الارب ). سریع. (اقرب الموارد). دُلمِث . رجوع به دُلمِث شود.