دقیلغتنامه دهخدادقی . [ دَ ] (ع ص ) دَق . به معنی دَقْوان است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دقوان و نیز به دَقی ̍ شود.
دقیلغتنامه دهخدادقی . [ دَ قا / دَ قَن ْ ] (ع مص ) چندان خوردن فصیل و شتربچه شیر را که ناگوارد کندش ، و چنین شتربچه ای را دَق (دقی ) و دقوان گویند و مؤنث آن دقیة ودَقْوی ̍ است
دقیلغتنامه دهخدادقی . [ دَق ْ قی ] (اِ صوت ) اسم صوت است و کوفتن چیزی را بر چیزی میرساند خاصه هرگاه بشدت کوفته شود. (از فرهنگ لغات عامیانه ).
دقیلغتنامه دهخدادقی . [ دِق ْ قی ] (ص نسبی ) منسوب به دِق . (یادداشت مرحوم دهخدا).- ذبول دقی ؛ رنج باریک . رجوع به ذبول شود.
دقیلغتنامه دهخدادقی . [ دُق ْ قی ] (ص نسبی ) از انساب است و ابوبکر محمدبن داود صوفی و ابوبکر احمدبن محمد مشهور به ابن دق بدان شهرت دارند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
دقیقدیکشنری فارسی به عربیحرفي , حريص , دقيق , صوت , عرض , غير ملحوظ , فطن , مادة مقلصة , متانق , مضبوط , معين
دقیةلغتنامه دهخدادقیة. [ دَق ْ ی َ ] (ع ص ) نعت مؤنث است از دقی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دَقایا. (اقرب الموارد). دَقْوی ̍. رجوع به دقی و دقوی ̍ شود.
دقیقه شمارلغتنامه دهخدادقیقه شمار. [ دَقی ق َ / ق ِ ش ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دقیقه شمارنده . شمارنده ٔ دقیقه . آنکه یا آنچه دقیقه ها را بشمارد. || عقربک در ساعت که دقیقه ها را معلوم
دقیقه یابیلغتنامه دهخدادقیقه یابی . [ دَقی ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عمل دقیقه یاب . نکته سنجی . باریک بینی . درک لطائف و نکت . و رجوع به دقیقه یاب شود.