دقدقةلغتنامه دهخدادقدقة. [ دَ دَ ق َ ] (ع مص ) شورو غوغا. (منتهی الارب ). شور و غوغا برپا کردن مردم . (از اقرب الموارد). || آواز سم ستوران . (منتهی الارب ). آواز دادن سنب ستور در
دغدغةلغتنامه دهخدادغدغة. [ دَ دَ غ َ ] (ع اِمص ) خارش درون گلو و بغل و در شرم زن و نره وقت انزال و در جای باریک از کف پا، و ممکن است برای قسمتی از اندام انسان هم نباشد. (از منتهی
دغدغةلغتنامه دهخدادغدغة. [ دَ دَ غ َ ] (ع مص ) طعن کردن بر کسی بوسیله ٔ سخنی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سستی کلام . (منتهی الارب ). ضعیف و سست گفتن سخن را و خالص ن
دغدغةلغتنامه دهخدادغدغة. [ دِ دِ غ َ ] (ع اِمص ) جنبانیدن انگشتان دست در زیر بغل و پهلوی کسی تا بخنده افتد. (برهان ). جنبانیدن انگشتان در زیر بغل کسی برای خندانیدن او. (آنندراج )
دقيقةدیکشنری عربی به فارسیدقيقه , دم , ان , لحظه , پيش نويس , مسوده , يادداشت , گزارش وقايع , خلا صه مذاکرات , خلا صه ساختن , صورت جلسه نوشتن , پيش نويس کردن , بسيار خرد , ريز , جزءي , ک
حبطقطقلغتنامه دهخداحبطقطق . [ ح َ ب َ طِ طِ ] (ع اِ صوت ) بانگ سم اسب چون بر سنگ رود. (مهذب الاسماء). قال الجوهری فی الصحاح : الطقطقة اصوات حوافر الدواب مثل الدقدقة و ربما قالوا ح
غوغالغتنامه دهخداغوغا. [ غ َ / غُو ] (اِ) شور و مشغله . (فرهنگ رشیدی ). شور و مشغله و فریاد و فغان که در وقت حادثه و بلایا از ازدحام و خروج خلق برآید حتی فریاد سگان به یکبار، و
دقيقةدیکشنری عربی به فارسیدقيقه , دم , ان , لحظه , پيش نويس , مسوده , يادداشت , گزارش وقايع , خلا صه مذاکرات , خلا صه ساختن , صورت جلسه نوشتن , پيش نويس کردن , بسيار خرد , ريز , جزءي , ک