دفقلغتنامه دهخدادفق . [ دِ ف ِق ق ](ع ص ) اسب جواد نیکورفتار شتاب رو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دِفَق ّ. و رجوع به دِفَق ّ شود.
دفقلغتنامه دهخدادفق . [ دَ ] (ع مص ) ریختن چیزی را. (از منتهی الارب ). آب ریختن . (المصادر زوزنی ) (دهار). ریزانیدن آب . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ) (غی
دفقلغتنامه دهخدادفق . [ دَ ف َ ] (ع مص ) خم شدن آرنج شتر و دور شدن آن از پهلوی او، و چنین شتری را ادفق گویند. (از اقرب الموارد). و رجوع به اذفق و ارفق شود. || (اِ) بیرون آمدگی
دفغلغتنامه دهخدادفغ. [ دَ ] (ع اِ) کاه ارزن . (منتهی الارب ). || آنچه از باد بردادن به سکو جدا افتد. (منتهی الارب ).
دفقةلغتنامه دهخدادفقة. [ دَ ق َ ] (ع اِ) یک بار ریختن . (ناظم الاطباء). ج ، دَفَقات . (ناظم الاطباء).
دفقةلغتنامه دهخدادفقة. [ دِ ف َق ْ ق َ/ دِ ف ِق ْ ق َ ] (ع ص ) مؤنث دفق ّ است . (از منتهی الارب ). مادیان نجیب و کریم و شتاب رو. (از اقرب الموارد). و رجوع به دفق ّ شود.
دفقةلغتنامه دهخدادفقة. [ دُ ق َ ] (ع اِ) یکباره : جاء القوم دفقةً واحدة؛ بیکباره آمدند. (از اقرب الموارد)(از منتهی الارب ). || هر آنچه ریخته شود. (ناظم الاطباء). ج ، دُفَق ، دُف
دفقةلغتنامه دهخدادفقة. [ دِ ف َق ْ ق َ/ دِ ف ِق ْ ق َ ] (ع ص ) مؤنث دفق ّ است . (از منتهی الارب ). مادیان نجیب و کریم و شتاب رو. (از اقرب الموارد). و رجوع به دفق ّ شود.
دفقةلغتنامه دهخدادفقة. [ دُ ق َ ] (ع اِ) یکباره : جاء القوم دفقةً واحدة؛ بیکباره آمدند. (از اقرب الموارد)(از منتهی الارب ). || هر آنچه ریخته شود. (ناظم الاطباء). ج ، دُفَق ، دُف
دفقةلغتنامه دهخدادفقة. [ دَ ق َ ] (ع اِ) یک بار ریختن . (ناظم الاطباء). ج ، دَفَقات . (ناظم الاطباء).