دفزک شدنلغتنامه دهخدادفزک شدن . [ دَزَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معقد و زفت و سفت و سطبر شدن و بستن مایعی : دفزک شدن شیر؛ کلچیدن آن . بستن آن . ستبر شدن آن . (یادداشت مرحوم دهخدا): تکبد؛
دفزکلغتنامه دهخدادفزک . [ دَ زَ ] (ص ) گنده و سطبر. (برهان ). ضخیم . (فرهنگ فارسی معین ). درافص . (منتهی الارب ). زفت . سفت . (یادداشت مرحوم دهخدا). عرطل . عرطلیل . عفاهیة. غلیظ
خثرلغتنامه دهخداخثر. [ خ َ ] (ع مص ) دفزک شدن شیر و چغرات گشتن آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غلیظ شدن شیر. (از متن اللغة). کلچیدن . بستن شیر. || کم کردن آب
خثرانلغتنامه دهخداخثران . [ خ َ ث َ ] (ع مص ) دفزک شدن شیر و چغرات گشتن آن . رجوع به خَثر شود . (ع اِمص ) دفزکی . هنگفتی شیر. (از ناظم الاطباء).
فلاقلغتنامه دهخدافلاق . [ ف ِ ] (ع مص ) دفزک شدن شیر و ترش گردیدن آن ، چندانکه پاره پاره گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
تکنثرلغتنامه دهخداتکنثر. [ ت َ ک َ ث ُ ] (ع مص ) بزرگ و دفزک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضخیم شدن . (از اقرب الموارد). || برافراشته گردیدن . (منتهی الارب ) (ن
کلچیدنلغتنامه دهخداکلچیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) بستن شیر و مانند آن چنانکه در جغرات . دلمه شدن چنانکه شیر و خون . بسته شدن شیر بصورت ماست و پنیر یا لور. خثور. بریدن شیر. دفزک شدن شیر