دفتریلغتنامه دهخدادفتری . [ دَ ت َ ] (اِخ ) لقب عثمان بن علی بن عمر، مکنی به ابوالنور و مشهور به عصام الدین ، شاعر و مورخ قرن دوازدهم هجری . رجوع به عثمان (ابن علی ...) شود.
دفتریلغتنامه دهخدادفتری . [ دَ ت َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به دفتر. کارهای دفتری از قبیل ثبت و ضبطو ربط، چنانکه در مؤسسات و وزارتخانه ها متداول است . و از همین قبیل است امور
دفتری شدنلغتنامه دهخدادفتری شدن . [ دَت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح مالیه ٔ عهد صفویه و قاجاریه ، ثبت دفاتر دیوان شدن فرمان ، و به مهر و ثبت عده ای از مستوفیان رسیدن آن . رجوع به
دفتری کردنلغتنامه دهخدادفتری کردن . [ دَ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به دفتر درآوردن . تحریر کردن . || در دفاتر ثبت کردن .
دفتریارلغتنامه دهخدادفتریار. [ دَ ت َرْ ] (اِ مرکب ) کسی است که سمت معاونت «دفترخانه » را داراست و برحسب پیشنهاد «سردفتر» و تصویب وزارت عدلیه انتخاب میشود. (فرهنگ حقوقی ). و رجوع ب
دفتریارفرهنگ انتشارات معین( ~.) (اِمر) یکی از کارمندان دفتر - خانه (دفتر اسناد رسمی ) که سمت معاونت دفترخانه را دارد.
دفتری شدنلغتنامه دهخدادفتری شدن . [ دَت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح مالیه ٔ عهد صفویه و قاجاریه ، ثبت دفاتر دیوان شدن فرمان ، و به مهر و ثبت عده ای از مستوفیان رسیدن آن . رجوع به
دفتری کردنلغتنامه دهخدادفتری کردن . [ دَ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به دفتر درآوردن . تحریر کردن . || در دفاتر ثبت کردن .
دفترکپیهواژهنامه آزاددفتری است که تاجر باید کلیۀ مراسلات (نامه نگاری ها) و مخابرات (مجموعۀ پیام ها و خبرهای راه دور) و صورت حساب های خود را به ترتیب تاریخ در آن ثبت کند.