دفاع پنجquinte (fr.), parry 5واژههای مصوب فرهنگستانوضعیت دفاعی شمارة پنج در شمشیربازیِ تامتن و برتن، که در آن نوک شمشیر بالاتر از دست قرار دارد و شمشیرباز دربرابر ضربههای هدایتشده بهسوی بالا و درون به دفاع میپردازد، و در شمشیربازیِ زبرتن، شمشیر در بالای سر قرار دارد و شمشیرباز دربرابر ضربههای هدایتشده بهسوی سر به دفاع میپردازد
دفاعلغتنامه دهخدادفاع . [ دَف ْ فا ] (ع ص ) سخت دفع کننده : رجل دفاع عن عرضه ؛ مردی ناموس پرست . (یادداشت مرحوم دهخدا). کثیرالدفع. (اقرب الموارد). || کسی که استخوان کاسه را یک سو کند تا بجای وی گوشت پاره آید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دفاعلغتنامه دهخدادفاع . [ دَ ] (ع اِ) به صورت معرفه ، علم است مر ماده گوسپند را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دفاءةلغتنامه دهخدادفاءة. [ دَ ءَ ] (ع مص ) به معنی مصدر دفاء است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دَفاء شود.
دفاعلغتنامه دهخدادفاع . [ دِ ] (ع مص ) دور کردن از کسی . (از منتهی الارب ). دور کردن . (دهار). دفع کردن از کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (از ترجمان القرآن جرجانی ) (از اقرب الموارد). || همدیگر را راندن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مزاحم کسی شدن ، گویند: سید غیرمُدافَع. هرگاه در سروری ا
self-defenseدیکشنری انگلیسی به فارسیدفاع شخصی، خود پد افند، تحصن، دفاع از نفس، دفاع از خود یا اموال خود
بلادفاعلغتنامه دهخدابلادفاع . [ ب ِ دِ ] (ع ص مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + دفاع ) بدون دفاع . (فرهنگ فارسی معین ). بی دفاع . رجوع به دفاع شود.
دفاعلغتنامه دهخدادفاع . [ دَف ْ فا ] (ع ص ) سخت دفع کننده : رجل دفاع عن عرضه ؛ مردی ناموس پرست . (یادداشت مرحوم دهخدا). کثیرالدفع. (اقرب الموارد). || کسی که استخوان کاسه را یک سو کند تا بجای وی گوشت پاره آید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دفاعلغتنامه دهخدادفاع . [ دَ ] (ع اِ) به صورت معرفه ، علم است مر ماده گوسپند را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دفاعلغتنامه دهخدادفاع . [ دِ ] (ع مص ) دور کردن از کسی . (از منتهی الارب ). دور کردن . (دهار). دفع کردن از کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (از ترجمان القرآن جرجانی ) (از اقرب الموارد). || همدیگر را راندن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مزاحم کسی شدن ، گویند: سید غیرمُدافَع. هرگاه در سروری ا
دفاعلغتنامه دهخدادفاع . [ دُف ْ فا ] (ع اِ) موج بزرگ ازدریا. (منتهی الارب ). معظم موج و سیل . (از اقرب الموارد). || سیل بزرگ . || هر چیز بزرگ که بدان مثل وی دفع کرده شود. (منتهی الارب ). چیزعظیم و بزرگ که بدان مانند خودش را دفع کنند. || کثیر و بسیار از مردم . (از اقرب الموارد).
دفاعلغتنامه دهخدادفاع . [ دَف ْ فا ] (ع ص ) سخت دفع کننده : رجل دفاع عن عرضه ؛ مردی ناموس پرست . (یادداشت مرحوم دهخدا). کثیرالدفع. (اقرب الموارد). || کسی که استخوان کاسه را یک سو کند تا بجای وی گوشت پاره آید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دفاعلغتنامه دهخدادفاع . [ دَ ] (ع اِ) به صورت معرفه ، علم است مر ماده گوسپند را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دفاعلغتنامه دهخدادفاع . [ دِ ] (ع مص ) دور کردن از کسی . (از منتهی الارب ). دور کردن . (دهار). دفع کردن از کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (از ترجمان القرآن جرجانی ) (از اقرب الموارد). || همدیگر را راندن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مزاحم کسی شدن ، گویند: سید غیرمُدافَع. هرگاه در سروری ا
دفاعلغتنامه دهخدادفاع . [ دُف ْ فا ] (ع اِ) موج بزرگ ازدریا. (منتهی الارب ). معظم موج و سیل . (از اقرب الموارد). || سیل بزرگ . || هر چیز بزرگ که بدان مثل وی دفع کرده شود. (منتهی الارب ). چیزعظیم و بزرگ که بدان مانند خودش را دفع کنند. || کثیر و بسیار از مردم . (از اقرب الموارد).
مدفاعلغتنامه دهخدامدفاع . [ م ِ ] (ع ص ) ناقة مدفاع ؛ ناقه که فله بازگیرد در پستان پیش از زادن . (منتهی الارب ). دافع. دافعة. (متن اللغة) (اقرب الموارد).