دفارلغتنامه دهخدادفار. [ دَ رِ ] (ع اِ)مبنی بر کسر، دنیا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- ام دفار ؛ دنیا. (منتهی الارب ). عَلَم است دنیا را. (از اقرب الموارد).|| داه . (منتهی ال
دفارلغتنامه دهخدادفار. [ دَف ْ فا ] (اِخ ) دهی از بخش بستان شهرستان دشت میشان . سکنه ٔ آن 800 تن . آب آن از رودخانه ٔ کرخه (نهر سابله ) و محصول آن برنج و لبنیات است . ساکنین این
ام دفارلغتنامه دهخداام دفار. [ اُم ْ م ِ دَ ] (ع اِ مرکب ) دنیا. (المرصع) (المنجد) (آنندراج ). دنیا و عالم . (ناظم الاطباء). || داهیه . (المنجد).
دارگویش بختیاری1. دار قالىبافى؛ 2. گاوآهن، خیش (ابزارى است که با آن زمین را شیار داده یا شخم کنند)؛ 3. چوبه دار؛ 4. درخت.
ام دفارلغتنامه دهخداام دفار. [ اُم ْ م ِ دَ ] (ع اِ مرکب ) دنیا. (المرصع) (المنجد) (آنندراج ). دنیا و عالم . (ناظم الاطباء). || داهیه . (المنجد).
داهلغتنامه دهخداداه . (اِ) کنیزک . (برهان ) (غیاث ). امه . خدمتکار کنیز. مولاة. جاریه . وصیفه . خادمه . پرستار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (برهان ). مقابل بنده . مقابل عبد.
قدحلغتنامه دهخداقدح . [ ق َ دَ ] (ع اِ) کاسه که دو کس را سیر گرداند یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کلمه ٔ قدح از کلمه ٔ Cadus لاتینی گرفته شده است و آن را نخست از خزف
املغتنامه دهخداام . [ اُم م ] (ع اِ) مادر. (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). والده . (اقرب الموارد). مام . ماما. مادر. ننه . دا (در تداول
دنیالغتنامه دهخدادنیا. [ دُن ْ ] (ع ص ) تأنیث ادنی ، به معنی نزدیکتر. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). نزدیکتر. (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). مقابل قُصْوی ̍. (یادداشت مؤلف ).