دفعدیکشنری عربی به فارسیبالا بردن , زياد کردن , پرداختن , دادن , کار سازي داشتن , بجااوردن , انجام دادن , تلا في کردن , پول دادن , پرداخت , حقوق ماهيانه , اجرت , وابسته به پرداخت , نشا
دفعفرهنگ مترادف و متضاداخراج، پسزدن، پیشگیری، جلوگیری، دور کردن، راندن، رد، رفع، مدافعه، ممانعت، وازدن ≠ جذب
دفعدیکشنری فارسی به انگلیسیejection, evacuation, excretion, movement, parry, rebuff, rejection, repulse, repulsion
دِفْءٌفرهنگ واژگان قرآنگرما (گرمائي که بوسيله پوشیدن پوست و پشم و کرک حيوانات حاصل می شود و يا مراد از آن ، خود آن چيزيست که بدن را گرم ميکند .)