دغلکاریدیکشنری فارسی به انگلیسیbad faith, deceitfulness, dishonesty, false pretenses, fraud, imposture, sham, trickery, trickiness
تقلبفرهنگ مترادف و متضاد۱. تزویر، جعل، دغلکاری، شید، غش، قلب، نادرستی ۲. دگرگون شدن، قلب شدن ۳. واژگون شدن
خوش حسابلغتنامه دهخداخوش حساب . [ خوَش ْ / خُش ْ ح ِ ] (ص مرکب ) خوش معامله . آنکه در معامله دغلکاری ندارد. آنکه در داد و ستد و وام خواهی و وام گیری راست کردار است .- آدم خوش حساب
انالغتنامه دهخداانا. [ اِن ْ نا ] (ع حرف +ضمیر) مرکب از اًن َّ (حرف مشبهة بالفعل ) + نا (ضمیرمتکلم معالغیر) و همچنین أنّا؛ بدرستی و راستی که ما. (از ناظم الاطباء). گاهی در فار
خیانتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کنی، نقضعهد، بدعهدی، عهدشکنی، دبه، عدم رعایت، غدر، خیانتکاری، بیوفایی، دغلکاری، بیثباتی، وطنفروشی تمرد، سرپیچی بیدیانتی، دورویی، فقدان وظی