دعوی آوردنلغتنامه دهخدادعوی آوردن . [ دَع ْ وی وَ دَ ] (مص مرکب ) ادعا کردن : وگر دعوی آرم به پیغمبری چه حجت کند خلق را رهبری . نظامی .نقض همت بین که از میدان نزهتگاه حشرشکر قاتل برده
دعویلغتنامه دهخدادعوی .[ دَع ْ وا ] (ع مص ) مصدر دُعاء است در تمام معانی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دعاء (در معنی مصدری ) شود. خواندن . خواستن : فما کان دعوا
شاپورگانلغتنامه دهخداشاپورگان . (اِخ ) نام کتاب مانی نقاش است که بعهد شاپور پسر اردشیر ظهور و دعوی پیغمبری و آوردن آیین تازه کرد. (انجمن آرا) (آنندراج ). نام یکی از کتابهای مانی نقا
دعویلغتنامه دهخدادعوی . [ دَع ْ ] (ع ، اِمص ، اِ) ممال از دَعْوی ̍. ادعا. (ناظم الاطباء). دعوی را غالباً مقارن با معنی می آرند. (یادداشت مرحوم دهخدا). دعوی مقابل معنی ، یعنی حقی
کبر کردنلغتنامه دهخداکبر کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر کردن . کبر آوردن . کبر فروختن . باد کردن : دعوی مکن که برترم از دیگران به علم چون کبر کردی از همه دو نان فروتری .سعدی
معجزةلغتنامه دهخدامعجزة. [ م ُ ج ِ زَ ] (ع اِ) آنچه نبی عاجز کند بدان خصم را وقت غلبه جستن در دعوی . ج ، معجزات . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). امر خارق العاده ای که مردم را
استشهادفرهنگ انتشارات معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شهادت طلبیدن ، شاهد خواستن . 2 - شاهد آوردن . 3 - گفته های کسی را به عنوان شاهدذکر کردن . 4 - شاهد خواستن برای اثبات دعوی .