دعمدیکشنری عربی به فارسیتحمل کردن , حمايت کردن , متکفل بودن , نگاهداري , تقويت , تاييد , کمک , پشتيبان زير برد , زير بري , پشتيباني کردن
دعملغتنامه دهخدادعم . [ دَ ] (ع مص ) فرانهادن ستون را، یا ستون کج شده را راست کردن . (از منتهی الارب ). ستون فا چیزی نهادن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ستون نهادن چ
دعملغتنامه دهخدادعم . [ دَ ] (ع اِ) قوت و فربهی ، و از آن جمله است که گویند: «لا دعم بفلان » یعنی او را نه نیرو و نه فربهی است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پیه و گ
داملغتنامه دهخدادام . (اِ) در مناصب امراء و سلاطین هند و خراج ملک ، دام عبارت از چهلم حصه روپیه و هم به معنی بیست وپنجم حصه از فلوس و در اوزان ادویه دام پخته هژده ماشه و نزد بع
داملغتنامه دهخدادام . (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). سکری گوید در شرح این گفته ٔ جریر:یا حبذا الخرج بین الدام و الادمی فالرّمث من برقة الرّوحان فالغرف .که دام و اَدمی و روح
داملغتنامه دهخدادام . (اِخ ) نام قصبه ای در هفت هزارگزی جنوب شرقی استتین درخطه ٔ پومرانی پروس . (قاموس اعلام ترکی ).
دعمتانلغتنامه دهخدادعمتان . [ دِ م َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ دعمة. رجوع به دعمة شود. || دو چوب چرخ چاه . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دعامتان . و رجوع به دعامتان شود.
دعمصةلغتنامه دهخدادعمصة. [ دَ م َ ص َ ] (ع مص ) دعموصناک گردیدن آب . (از منتهی الارب ). بسیار شدن دعموص و کفچلیزک در آب . (از اقرب الموارد). و رجوع به دعموص شود.
دعمظةلغتنامه دهخدادعمظة. [ دَ م َ ظَ ] (ع مص ) در شر و بدی انداختن کسی را. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || داخل کردن همه ٔ نره را در شرم زن . (از منتهی الارب ).
دعموصلغتنامه دهخدادعموص . [ دُ ] (ع اِ) جانورکی است یا کرمی است سیاه که در پارگین ها وقت فرورفتن آب آن پیدا شود و آنرا به فارسی کفچلیز نامند. (منتهی الارب ). کفچلیزک . (دهار). جا
دعموظلغتنامه دهخدادعموظ. [ دُ ] (ع ص ) بدخو. (منتهی الارب ). کج خلق . (ناظم الاطباء). سی ءالخلق . (ذیل اقرب الموارد از لسان ).
دعمةلغتنامه دهخدادعمة. [دِ م َ ] (ع اِ) ستون خانه . || چوبی که برآن وادیج انگور و مانند آن نهند. دِعام . ج ، دِعَم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به دعام شود.
دعمتانلغتنامه دهخدادعمتان . [ دِ م َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ دعمة. رجوع به دعمة شود. || دو چوب چرخ چاه . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دعامتان . و رجوع به دعامتان شود.