دشیشکلغتنامه دهخدادشیشک . [ دَ شی ش َ ] (اِ) شب را گویند و به عربی لیل خوانند. (برهان ). و رجوع به دشیشگه شود.
دشیشکلغتنامه دهخدادشیشک . [ دَ شی ش َ ] (اِ) شب را گویند و به عربی لیل خوانند. (برهان ). و رجوع به دشیشگه شود.
درپیشلغتنامه دهخدادرپیش . [ دَ ] (ق مرکب ) سابق . سابقاً. پیش از این . قبل از این . آنفا. (ناظم الاطباء). متقدما. در جلو: اسلاف ، تقدم ؛ در پیش فرستادن . (دهار).- در پیش آمدن ؛
دشپیللغتنامه دهخدادشپیل . [ دُ ] (اِ مرکب ) دشبل . دشپل . دژپیه .غده . (از برهان ) (از آنندراج ). رجوع به دشبل شود.
دشیشةلغتنامه دهخدادشیشة. [ دَ ش َ ] (ع اِ) آشی است که از گندم کوفته ترتیب دهند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و آن لغتی است در جشیش . (از اقرب الموارد). و رجوع به جشیش شود
دشیشلغتنامه دهخدادشیش . [ دَ ] (ع اِ) جشیش . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). دانه ای است چون گندم که در حال سخت بودن آنرا آرد کنند. وآن لغتی است در جشیش . (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به