دشولغتنامه دهخدادشو. [ دَش ْوْ ] (ع مص )نیک درآمدن در جنگ . (از منتهی الارب ). فرو رفتن در جنگ . (از اقرب الموارد). دشوة. و رجوع به دشوة شود.
دشوةلغتنامه دهخدادشوة. [ دَش ْ وَ ] (ع مص ) نیک درآمدن در جنگ . (از منتهی الارب ). فرورفتن درجنگ . (از اقرب الموارد). دشو. و رجوع به دشو شود.
صعبدیکشنری عربی به فارسیدشوار , پر زحمت , پرالتهاب , صعب الصعود , خامکار , زشت , بي لطافت , ناشي , سرهم بند , غير استادانه , سخت , مشکل , سخت گير , صعب , گرفتگير , باريک بين , مشکل پسن