داسملغتنامه دهخداداسم . [ س ِ ] (ع ص ) رفیق کار. مهربان . (منتهی الارب ). الرفیق بالعمل ؛ المشفق . (اقرب الموارد).
دخشملغتنامه دهخدادخشم . [دَ ش َ / دُ ش ُ ] (ع ص ) سطبر درشت و سیاه و کوتاه بالا. || (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
دحسملغتنامه دهخدادحسم . [ دُ س ُ ] (ع ص ) مرد گندم گون فربه گرداندام . دحسمان . دحسمانی . (از منتهی الارب ).
يَدِيَفرهنگ واژگان قرآندستم (در اصل "يدين"بوده که چون مضاف واقع شده نون آن حذف گرديده است . براي کلمه يد معاني زيادي غير از دست ذکر کردهاند ، و ليکن بايد دانست که اين کلمه داراي چند م
داسملغتنامه دهخداداسم . [ س ِ ] (ع ص ) رفیق کار. مهربان . (منتهی الارب ). الرفیق بالعمل ؛ المشفق . (اقرب الموارد).
دخشملغتنامه دهخدادخشم . [دَ ش َ / دُ ش ُ ] (ع ص ) سطبر درشت و سیاه و کوتاه بالا. || (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
دحسملغتنامه دهخدادحسم . [ دُ س ُ ] (ع ص ) مرد گندم گون فربه گرداندام . دحسمان . دحسمانی . (از منتهی الارب ).
درشملغتنامه دهخدادرشم . [ دُ رُ ] (اِ) در لهجه ٔ خراسان ، نشانه . علامت . ملمح . (یادداشت مرحوم دهخدا).