دخدخلغتنامه دهخدادخدخ . [ دَ دَ] (ع اِ) این کلمه در قصیده ای به قافیه ٔ «خ » در بیت ذیل از سوزنی آمده است و آنرا ممکن است وخدخ نیز خواند و اگر در مصراع دوم کلمه ٔ «بار» باشد شای
دخدخلغتنامه دهخدادخدخ . [ دُ دُ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان مردم را خاموش گردانند و آنرا از کسی بازدارند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دخدوخ . (منتهی الارب ).
دخدخلغتنامه دهخدادخدخ . [ دُ دُ ] (ع ص ) دخادخ . (منتهی الارب ). کوتاه بالا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
دشدکلغتنامه دهخدادشدک . [ دَ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 475 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ددخواژهنامه آزاد(دَدَخ) مخفّف جملهی "دروغگو دشمن خداست." که در مواقعی که شخص دروغ گفته و یا خالی میبندد به کار میرود.
دخدخلغتنامه دهخدادخدخ . [ دَ دَ] (ع اِ) این کلمه در قصیده ای به قافیه ٔ «خ » در بیت ذیل از سوزنی آمده است و آنرا ممکن است وخدخ نیز خواند و اگر در مصراع دوم کلمه ٔ «بار» باشد شای
دخدخلغتنامه دهخدادخدخ . [ دُ دُ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان مردم را خاموش گردانند و آنرا از کسی بازدارند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دخدوخ . (منتهی الارب ).
دخدخلغتنامه دهخدادخدخ . [ دُ دُ ] (ع ص ) دخادخ . (منتهی الارب ). کوتاه بالا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
دشدکلغتنامه دهخدادشدک . [ دَ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 475 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ددخواژهنامه آزاد(دَدَخ) مخفّف جملهی "دروغگو دشمن خداست." که در مواقعی که شخص دروغ گفته و یا خالی میبندد به کار میرود.