دشتی کلاتهلغتنامه دهخدادشتی کلاته . [ دَ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان انزان بخش بندرگز شهرستان گرگان . سکنه ٔ آن 810 تن . آب آن ازچشمه و قنات . محصول آنجا برنج ، غلات ، پنبه ، کنجد،
کلاته دشتلغتنامه دهخداکلاته دشت . [ ک َ ت ِ دَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد محلی جلگه ای و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
دشتیلغتنامه دهخدادشتی . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرارج بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان . سکنه ٔ آن 396 تن .آب آن از زاینده رود. محصول آنجا غلات ، ذرت ، پنبه ، صیفی ، پشم و روغن . (
میامیلغتنامه دهخدامیامی .[ م َ م َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای سه گانه ٔ شهرستان شاهرود است . این بخش در خاور شهرستان واقع و قسمت شمالی آن کوهستانی و سردسیر و قسمت جنوبی آن دشت و
تیغلغتنامه دهخداتیغ. (اِ) کارد تیز باشد و شمشیر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 231). شمشیر. (برهان ) (اوبهی ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). شمشیر و سیف و کارد و چاقو. (ناظم الاطبا
ادماوالغتنامه دهخداادماوا. [ اَ ] (اِخ ) شهریست زیبا واقع در داخل بلاد سودان از افریقای وسطی بین 5، 10 درجه عرض شمالی و 12، 17 درجه طول شرقی . طول آن از جنوب غربی بشمال شرقی در حد
گوکلانلغتنامه دهخداگوکلان . [ گ ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای شهرستان گنبدقابوس ، همچنین نام یکی از طوایف ترکمن است . این دهستان در قسمت خاور شهرستان و قسمتی در دشت است و اکثر ق
باتولغتنامه دهخداباتو. (اِخ ) یا صاین خان . نام یکی از پادشاهان چنگیز. (برهان ) . نام یکی از خوانین مغول که او را باتوخان گفتندی و شهر سرای که از بلاد ترکستانست سرای باتو خوانند