دسکره ٔ ملکلغتنامه دهخدادسکره ٔ ملک . [ دَ ک َ رَ ی ِ م َ ل ِ ] (اِخ ) دسکرةالملک . دسکره . رجوع به دسکرة (اِخ ) و پرویز در همین لغت نامه شود.
دسکرهلغتنامه دهخدادسکره . [ دَ ک َ رَ / رِ ] (اِ) محفه ای که در آن بیمار را حمل و نقل کنند. (ناظم الاطباء).
دسکرةلغتنامه دهخدادسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است در مقابل جَبﱡل ، ابان بن ابی حمزه جد عبدالملک بن ابان بن ابی حمزةبن الزیات وزیر از آنجاست ، و در اخبار نافعبن الازرق آمده که
دسکرةلغتنامه دهخدادسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) شهری است از عراق عجم . (جهانگیری ) (برهان ). شهری بوده در عراق عرب نزدیک دجله فیمابین بغداد و واسط و آنرا شهروان میگفتند. (انجمن آرا
دسکرةلغتنامه دهخدادسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است در نواحی نهرالملک در غرب بغداد. (از معجم البلدان ). دهی است به نهرالملک ،از آن ده است منصوربن احمدبن حسین . (منتهی
دسکرةلغتنامه دهخدادسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) قریه ای است در خوزستان . (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
دسکرةلغتنامه دهخدادسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) شهری است از عراق عجم . (جهانگیری ) (برهان ). شهری بوده در عراق عرب نزدیک دجله فیمابین بغداد و واسط و آنرا شهروان میگفتند. (انجمن آرا
دستگردلغتنامه دهخدادستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِ) دسکره . دستجرد. قریه . || زمین هموار. || زمین و ملک زراعتی . || بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد. و رجوع به دسکره شود.
دستگردفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. قریه.۲. زمین و ملک زراعتی.۳. ‹دسکره› بنایی کوشکمانند که بر گرد خانهها باشد.
دستگردفرهنگ انتشارات معین(دَ گِ) [ په . ] (اِ.) 1 - قریه . 2 - زمین ناهموار. 3 - زمین و ملک زراعتی . 4 - بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد. دستگره و دسکره و دستجرد نیز گویند.
کلاتهلغتنامه دهخداکلاته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِ) قلعه یا دهی کوچک که بربلندی ساخته باشند. (برهان ) (غیاث ). دیهای کوچک . (صحاح الفرس ). هر شهر و حصار که بربالای کوه و پشته ٔ بلند