دسهلغتنامه دهخدادسه . [ دَ س َ / س ِ ] (اِ) تتمه ٔ ریسمان و ابریشمی باشد که به عرض کار در نورد بماند چون جولاهه جامه ٔبافته را از آن ببرد. (برهان ) (آنندراج ). دسک . دشک . || گ
های نانلغتنامه دهخداهای نان . (اِخ ) دومین جزیره ٔ بزرگ چین که در جلو ساحل جنوبی چین ، داخل خلیج تنکن قرار دارد. این جزیره در جنوب شبه جزیره ٔ لی جو بین َ9 و ْ19 و َ15 و ْ20 عرض شم
چینلغتنامه دهخداچین . (اِخ ) در مآخذ اسلامی صین قسمت مرکزی و شرقی آسیا که بیش از یک دوم این قاره را اشغال کرده است بر طبق مآخذ سازمان ملل متحد، از حیث وسعت سومین مملکت کره ٔ زم
هاوائیلغتنامه دهخداهاوائی . (اِخ ) یا ساندویچ ، ایالت پنجاهم ازایالات متحده ٔ امریکا که به صورت مجمعالجزایری در اقیانوس آرام در جنوب مدار رأس السرطان بین َ55، ْ18 وَ25، ْ28 عرض ش
لمزانلغتنامه دهخدالمزان . [ ل َ م َ ] (اِخ ) (رودخانه ٔ...) نامی که به قسمی از رودخانه ٔ اسیر دهند، بدین ترتیب که رودخانه ٔ اسیر که آبی شور دارد چون به صحرای گله دار رسد آن را رو
هالغتنامه دهخداها. (پیشوند) گاهی به معنی «وا» و «به » می آید: هاگرفتن = واگرفتن : گفت این خواری به خود ها نگیرم . (اسکندرنامه ). قاتل عظیم بترسید و پشت ها داد. (اسکندرنامه ).