دسرلغتنامه دهخدادسر. [ دَ ] (ع مص ) نیزه زدن و شکافتن . (از منتهی الارب ). طعن . (از اقرب الموارد). || راندن . (از منتهی الارب ). دفع. (از اقرب الموارد). دسع. از احادیث است که
دسرلغتنامه دهخدادسر. [ دِ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) آنچه که در پایان غذا خورند ازمیوه و شیرینی و غیره . عُقبة. (از اقرب الموارد).
دثرلغتنامه دهخدادثر. [ دَ ] (ع اِ) مال بسیار. و در آن واحدو تثنیه و جمع یکسانست گویند مال دثر و مالان دثر و اموال دثر. (منتهی الارب ). ج ، دثور. (مهذب الاسماء).
دثرلغتنامه دهخدادثر. [ دَ ث َ ] (اِخ ) قلعه ای است به یمن . (منتهی الارب ).از دژهای مشارق ذمار است به یمن . (معجم البلدان ).
دثرلغتنامه دهخدادثر. [ دَ ث َ ] (ع اِ) چرک . (منتهی الارب ). وسخ . (اقرب الموارد). چرک جامه و جز آن . شوخ . || (ص ) کثیر. بسیار. یقال : عکر دثر؛ ابل کثیر. (منتهی الارب ).
دُسُرٍفرهنگ واژگان قرآنجمع دسار است ، که به معناي ميخهايي است که با آن تختههاي کشتي را به يکديگر ميکوبند .