دستکیلغتنامه دهخدادستکی . [ دَ ت َ ] (اِ مرکب ) یک نوع پیرایه است مر دستها را. (ناظم الاطباء). || دستکش جیری که شکارچیان جهت گرفتن مرغان شکاری به دست کشند. || موچینه . || منقاش د
ورزشهای دستاکیracket gamesواژههای مصوب فرهنگستانورزشهایی که در آن توپ را با دستاک از روی تور رد میکنند یا به دیوار میزنند متـ . ورزشهای راکتی
زورفرهنگ انتشارات معین(زَ یا زُ) (اِ.) (زردشتی ) آبی است که به دست یکی از موبدان ، پاک و مقدس شده ، خوردنی مایع و آبکی ؛ مق . می زد.
هرمیاسلغتنامه دهخداهرمیاس . [ هَِ ] (اِخ ) یکی از حکام آتارنه در میسیه که به دستور اردشیر سوم هخامنشی و به دست یکی از سرداران مقرب او به نام «من تور» دستگیر و مطیع حکومت ایران شد.
کهرملغتنامه دهخداکهرم . [ ک ُ رَ / ک َ رَ ] (اِخ ) نام مبارزی بوده تورانی که بر دست یکی از پهلوانان ایرانی در جنگ دوازده رخ کشته شد. (برهان ). نام مبارزی تورانی که در جنگ دوازده
طاشتیمورلغتنامه دهخداطاشتیمور. [ ت َ ] (اِخ ) یکی از امراء عصر سلطان ابوسعید که با علی پادشاه آهنگ سؤقصد نسبت بسلطان مذکور کرده بودند. سلطان ابوسعید بوساطت مادر خود (حاجی خاتون ) ع
یدلغتنامه دهخداید. [ ی َ ] (ع اِ) دست یعنی از منکب تا انگشتان و یا کف دست و مؤنث آید و اصل آن یَدْی ٌ می باشد و یَدان تثنیه ٔ آن . ج ، اَیدی ، یدی [ ی ُ / ی َ / ی ِ دی ی ] .