دست گزیدنلغتنامه دهخدادست گزیدن . [ دَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دست به دندان گزیدن . دریغ و افسوس خوردن . (از آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 160). اسف خوردن به نشانه ٔ پشیمانی . پشت دست گ
دست گزیدنلغتنامه دهخدادست گزیدن . [ دَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) صدر مجلس و مسند طلبیدن . (آنندراج ) (برهان ). پیشگاه جستن . و رجوع به این ترکیب ذیل دست شود.
پشت دست گزیدنلغتنامه دهخداپشت دست گزیدن . [ پ ُ ت ِ دَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) یا پشت دست بدندان گزیدن ؛ کنایه از ندامت و پشیمانی و تأسف باشد. (برهان قاطع). نادم گشتن . پشیمان شدن . افسوس خ
دست گزینلغتنامه دهخدادست گزین . [ دَ گ ُ ] (ن مف مرکب ) دست گزیده . منتخب . گلچین . بهگزین . هر چیز که آن راانتخاب کرده باشند. (آنندراج ) (برهان ) : خوشتر از صد نگارخانه ٔ چین نقش آ
دست گزینفرهنگ انتشارات معین( ~. گُ) 1 - (ص مف .) آن چه که با دست آن را انتخاب کرده باشند؛ دست چین . منتخب ، برگزیده . 2 - (ص فا.) آن که پیوسته خواهد در مسند و صدر مجلس نشیند. 3 - اسب جنی
دست گزینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مجاز] هر چیز انتخابشده.۲. چیزی که آن را با دست جدا کرده و برگزیده باشند.
پشت دست گزیدنلغتنامه دهخداپشت دست گزیدن . [ پ ُ ت ِ دَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) یا پشت دست بدندان گزیدن ؛ کنایه از ندامت و پشیمانی و تأسف باشد. (برهان قاطع). نادم گشتن . پشیمان شدن . افسوس خ
دست خاییدنلغتنامه دهخدادست خاییدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دست گزیدن . به دندان گرفتن دست به علامت حسرت و پشیمانی . اظهار پشیمانی کردن . (دهار) : دست خائی بعد ازآن تو کای دریغاین چنین م
دست کندنلغتنامه دهخدادست کندن . [ دَ ک َدَ ] (مص مرکب ) کنایه از افسوس و پشیمانی خوردن . (برهان ). کنایه از دست گزیدن و افسوس و پشیمانی خوردن .(آنندراج ). دست بدندان کندن . دست به د
دست خایانلغتنامه دهخدادست خایان . [ دَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) صفت بیان حالت از دست خاییدن . در حال دست گزیدن بعلامت پشیمانی . و رجوع به دست خاییدن شود.
دندانلغتنامه دهخدادندان . [ دَ ] (اِ) سن . (ترجمان القرآن ) (از برهان ) . هر یک از ساختمان های سخت استخوانی که در دو فک بالا و پایین مهره داران (یا در بسیاری از مهره داران پست )