دست مالی کردنلغتنامه دهخدادست مالی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لمس کردن . برمجیدن . پرماسیدن . بساویدن . بسودن . ببسودن . مالیدن دست به چیزی . دست به چیزی زدن . || دست زده کردن . دست
دستمالیلغتنامه دهخدادستمالی . [ دَ ] (حامص مرکب ) عمل دست مالیدن . رجوع به دست مال و دست مالیدن و دست مالی کردن شود.