دست شاهلغتنامه دهخدادست شاه . [ دَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان نردین بخش میامی شهرستان شاهرود. واقع در 32هزارگزی شمال نردین با 350 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (
دات شاهپوهرلغتنامه دهخدادات شاهپوهر. (اِخ ) نام موبد اردشیرخوره . صورت و نام وی بر سنگی گرانبها منقورست . (سبک شناسی ج 1 ص 51 بنقل از ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 72).
در دستی شاهلغتنامه دهخدادر دستی شاه . [ ] (اِخ ) (دروازه ٔ...) یکی از ده دروازه ٔ شهرتبریز بوده است . رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 76 شود.
دستلغتنامه دهخدادست . [ دَ] (اِ) از اعضای بدن . دوقسمت جدا از بدن که در دو طرف تن واقع و از شانه به پائین فروآویخته است و از چند قسمت مرکب است : بازو و ساعد و کف دست و انگشتان
شاهلغتنامه دهخداشاه . (اِ) پادشاه و ملک بود. (لغت فرس اسدی ). پادشاه . (صحاح الفرس ).پادشاه را گویند. (معیار جمالی ) (از مؤید الفضلاء).آنکه بر کشوری پادشاهی و سلطنت کند. تاجور
کیانوشواژهنامه آزادکیانوش نام یکی از شخصیتهای اساطیری ایران در شاهنامهی فردوسی است. او پسر آبتین و فَرانک، و یکی از دو برادر فریدون بود که او را در پیروزی بر ضحاک یاری کرد: برا
کیانوشفرهنگ نامهاکیانوش نام یکی از شخصیتهای اساطیری ایران در شاهنامهی فردوسی است. او پسر آبتین و فَرانک، و یکی از دو برادر فریدون بود که او را در پیروزی بر ضحاک یاری کرد: برا
طلحندلغتنامه دهخداطلحند. [ طَ ح َ ] (اِخ ) پسر مای شاهزاده ٔ هندی . پدر وی مای برادر جمهور پادشاه هندوان بوده که بگفته ٔفردوسی از کشمیر تا مرز چین حکم او را گردن نهاده داشتند و ب