دستگویش اصفهانی تکیه ای: das(s) طاری: das(s) طامه ای: das(s) طرقی: das(s) کشه ای: das(s) نطنزی: das(s)
دستفرهنگ انتشارات معینافشاندن ( ~. اَ دَ) (مص ل .) 1 - رقص و پایکوبی کردن .2 - صرفنظر کردن ، دست برداشتن .
touchدیکشنری انگلیسی به فارسیدست زدن به، حس لامسه، لمس دست زنی، پرماس، احساس با دست، زدن، لمس کردن، پرماسیدن، رسیدن به، متاثر کردن، متاثر شدن
touchesدیکشنری انگلیسی به فارسیلمس می کند، حس لامسه، لمس دست زنی، پرماس، احساس با دست، زدن، لمس کردن، دست زدن به، پرماسیدن، رسیدن به، متاثر کردن، متاثر شدن
نادرالغتنامه دهخدانادرا. [ دِ ] (اِخ ) از شاعران شیراز و معاصر با صفویه است . میرزاطاهر نصرآبادی آرد: «در فن سیاق آگاه است و رساله ای جامعه در آن باب نوشته است ، مدتی قبل از این
دست درازی کردنلغتنامه دهخدادست درازی کردن . [دَ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تطاول . ظلم و ستم کردن . تعدی کردن . به ستم کاری کردن . تجاوز کردن : تا کی و کی دست درازی کنم با سر خود بین که چه با
دست زدنلغتنامه دهخدادست زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن دست بر. لمس کردن . دست سودن . توجؤ : آن حکیم خارچین استاد بوددست می زد جابجا می آزمود. مولوی .ولیک دست نیارم زدن در آن