دست به سرلغتنامه دهخدادست به سر. [ دَ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) دست بر سر. متحیر و متأسف . (غیاث ) : آن سرور کائنات وآن فخر بشرجبریل امین ز قرب او دست بسر. ؟ (از آنندراج ).و رجوع به ترکیب
دست به سرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهغمگین؛ اندوهناک. دستبهسر کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] روانه ساختن و دور کردن کسی از نزد خود با حیله و نیرنگ: ◻︎ رازداری نَبُوَد شیوۀ زاهد چو سبو / از در