دست انداختندیکشنری فارسی به انگلیسیbadinage, cod, dally, fool, hoax, jest, kid, mock, rally, ridicule, spoof, sport, tease, trick
دست انداختنلغتنامه دهخدادست انداختن . [ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) انداختن دست .قرار دادن دست . درآوردن دست گرد چیزی یا فراز چیزی :تلکد؛ دست انداختن در گردن کسی . (از منتهی الارب ).- دست د