دستگاهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آلت، ابزار، اسباب، سامان ۲. بساط ۳. جهاز، سیستم ۴. مجموعه ۵. آپارات، ماشین ۶. ساز، نوا ۷. تجمل، جاه، جلال ۸. مایه ۹. ثروت، سرمایه ۱۰. واحد
دستگاهدیکشنری فارسی به انگلیسیapparatus, appliance, contraption, contrivance, device, engine, machinery, plant, system, unit, equipment
دستگاهلغتنامه دهخدادستگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) (از : دست + گاه ، پسوند مکان ) دستگه . جای دست . (یادداشت مرحوم دهخدا). عروة. (دهار). || جایی که بالش و مسند را در آنجا گذارند، چه دس
برشتهکن قهوه، برشتهکنcoffee roasterواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی ویژة برشته کردن قهوه متـ . دستگاه برشتهکنی coffee roasting machine
برشتهکن ناپیوستهbatch roasterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشتهکن که در آن میزان مشخصی از قهوه در مدتزمان معینی برشته میشود و قهوة برشتهشده پیش از افزودن دستة بعدی از دستگاه خارج میشود
قاشقک برشتهکاریtrowel, coffee roaster sample spoonواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که در بخش پیشین دستگاه برشتهکاری قرار دارد و برای نمونهگیری از دانههای قهوه در حین فرایند برشتهکاری به کار میرود
عیب برشتهکاریroast defectواژههای مصوب فرهنگستانعیبی که براثر ایراد در دستگاه یا در فرایند برشتهکاری، در دانههای قهوه ایجاد شده باشد و به طعمهای بد در نوشیدنی قهوه منجر شود