دستکاریلغتنامه دهخدادستکاری . [ دَ ] (حامص مرکب ) عمل دستکار. با دست کار کردن . صنعت و کار دستی . صنعت کاری . (ناظم الاطباء). صنعت یدی . صنعت : چو ده گانه ای مانداز آن زر بجای در آ
دستکاریواژهنامه آزاد(رایانه) هک کردن، رخنه و نفوذ به سیستم رایانه ای؛ تغییر به منظور گول زنی و تقلب، مانند دستکاری اطلاعات، دستکاری در سند یا شناسنامه، دستکاری در کنتور آب و برق؛ ه
دستکاری کردندیکشنری فارسی به انگلیسیdoctor, embellish, falsify, fool, handle, mangle , manipulate, retouch, reword, tamper, wrench