دستیابیدیکشنری فارسی به انگلیسیachievement, access, accomplishment, approach, attainment, effort, gain, reach
دستیابیلغتنامه دهخدادستیابی . [ دَس ْت ْ ] (حامص مرکب ) تسلط. اقتدار.ریاست . (ناظم الاطباء). || تیسر. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دستیاب و دست یافتن شود.
attainingدیکشنری انگلیسی به فارسیدستیابی به، رسیدن، رسیدن به، دست یافتن، نائل شدن، بدست اوردن، تمام کردن، زدن