دستاویزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مجاز] وسیله؛ بهانه.۲. هر چیزی که آن را وسیله و آلت دست قرار بدهند؛ دستپیچ.
دست آویزلغتنامه دهخدادست آویز. [ دَ ] (اِ مرکب ) آنچه همراه آورند و وسیله ٔ مدعای خود سازند. (برهان ). چیزی که تمسک بدان کنند و آنرا وسیله ٔ مدعای خود سازند. (آنندراج ). در لهجه ٔ ش
دستاویلغتنامه دهخدادستاوی . [ دَ ] (اِخ ) لقب علی بن هبةاﷲ، فقیه قرن هفتم هَ . ق . رجوع به علی دستاوی در ردیف خود شود.
علی دستاویلغتنامه دهخداعلی دستاوی . [ ع َ ی ِ دَ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲ دستاوی شافعی ،ملقّب به نورالدین . از مؤلفان فقه بود و در سال 707 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1 - الروضة. 2 - شرح ک
اسباب چینیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهساختن و فراهم کردن دستاویز و بهانه برای گرفتار کردن و به زحمت انداختن کسی؛ فتنهانگیزی.