دسارلغتنامه دهخدادسار. [ دَس ْ سا ] (اِ) لغتی است در دستار به لهجه ٔ شوشتری . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). و رجوع به دستار شود.- دساربندان ؛ لغتی است در دستاربندان به لهجه ٔ
دسارلغتنامه دهخدادسار. [ دِ ] (ع اِ)میخ آهن . (منتهی الارب ). میخ آهنین . (دهار). میخ . و گویند آن میخی آهنین است که دو سر تیز دارد و دو تخته را بوسیله ٔ فروکردن دو سر آن به یکد
دثارلغتنامه دهخدادثار. [ دِ ] (ع اِ) جامه ٔ بر تن و آن بالای شعار باشد از جامه ها. (منتهی الارب ). جامه ٔ بر تن . (ناظم الاطباء). جامه که بتن ملصق نباشد مانند چادر و جبه و عبا و
دسارزکلغتنامه دهخدادسارزک . [ دِ زِ ] (اِخ ) از علمای آثار قدیمه و فرانسوی است . از کاوشهای اوچیزهایی که تا آن زمان کشف نشده بود پیداشد: مجسمه های گوناگون ، ظروف ، اشیاء مفرغی و ل
دارگویش بختیاری1. دار قالىبافى؛ 2. گاوآهن، خیش (ابزارى است که با آن زمین را شیار داده یا شخم کنند)؛ 3. چوبه دار؛ 4. درخت.
دسارزکلغتنامه دهخدادسارزک . [ دِ زِ ] (اِخ ) از علمای آثار قدیمه و فرانسوی است . از کاوشهای اوچیزهایی که تا آن زمان کشف نشده بود پیداشد: مجسمه های گوناگون ، ظروف ، اشیاء مفرغی و ل
دُسُرٍفرهنگ واژگان قرآنجمع دسار است ، که به معناي ميخهايي است که با آن تختههاي کشتي را به يکديگر ميکوبند .
تیوازلغتنامه دهخداتیواز. (اِ) دسارت باشد و آن اکتساب از راه ناپسندیده است . (برهان ) (ازانجمن آرا) (از آنندراج ). سود و فایده ٔ نامشروع و ناحق . (ناظم الاطباء). در برهان گفته به
دسرلغتنامه دهخدادسر. [ دُ / دُ س ُ ] (ع اِ) ج ِ دسار، به معنی میخ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دسار شود.