دسدیکشنری عربی به فارسیجا زدن , چيزي را بجاي ديگري جا زدن , جيب بري کردن , بقالب زدن (چيز تقلبي) , تلقين کردن , داخل کردن , اشاره کردن , به اشاره فهماندن , بطور ضمني فهماندن , پايمال
دسلغتنامه دهخدادس . [ دَ ] (از ع ، ص ، اِ) پنهان .(ناظم الاطباء). || پنهانکاری : دس و سنگ کم و ترازوی کژهمه تدبیر مرد غدار است . ناصرخسرو.- دس کردن ؛ پنهان کردن . (ناظم الاطب
دسلغتنامه دهخدادس . [ دَ / دِ ] (اِ) دیس . شبیه و نظیر ومانند. (برهان ) (از جهانگیری ). بالفتح به معنی مانند یا آنکه مخفف دیس باشد در این صورت بالکسر صحیح است . (غیاث از سراج
دسلغتنامه دهخدادس . [ دَس س ] (ع مص ) پنهان کردن . (ازمنتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از اقرب الموارد) . || زیر خاک دفن کردن چیزی ، یا عام ا
دثلغتنامه دهخدادث . [ دَث ث ] (ع اِ) باران خرد. مطر ضعیف . (اقرب الموارد). باران ضعیف . باران ریزه و ضعیف . (منتهی الارب ). دثاث . || رمی مقارب از پس جامه . (منتهی الارب ). تی
دصلغتنامه دهخدادص . [ دَص ص ] (ع مص ) خدمت کردن با رعایت آداب آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَض ّ. و رجوع به دض شود.
دٔسلغتنامه دهخدادٔس . [ دَ ءِ ] (اوستایی ، مص ) در اوستا بمعنی نشان دادن و نمودن است و دٔس [ دَ ءِ س َ ] از این مصدر با تغییر صورت یا تلفظ در واژه های تندیس و طاقدیس و فرخاردیس