دزکلغتنامه دهخدادزک . [ دِ زَ ] (اِخ ) در لارجاک مازندران دزک نام قلعه ای بوده که صاحب تاریخ مازندران گفته که فریدون در آن ده دزک که قصبه ٔ آن ناحیه است متولد شده پس از چندی فر
دزکلغتنامه دهخدادزک . [ دِ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیرگان بخش اردل ، شهرستان شهرکرد. واقع در 48هزارگزی شمال باختری اردل ، با 124 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو اس
دزکانلغتنامه دهخدادزکان . [ دِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
دزکاریلغتنامه دهخدادزکاری . [ دُ ] (حامص مرکب ) شیدابازی ، و آن کسی است که با زنان متفرقه سر و کار داشته باشد. دزکشی . (از لغت محلی شوشتر - خطی ).
دزکدهلغتنامه دهخدادزکده . [ دُ ک َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جیگران (گرمسیر ولدبیگی ) بخش ثلاث ، شهرستان کرمانشاهان . واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری سرقلعه و کنار راه فرعی سر
دزکردلغتنامه دهخدادزکرد. [ دِ ک ُ ] (اِخ ) بلوک کوچکی است از سردسیرات فارس . درازی آن از قریه ٔ بوگر تا قریه ٔچرکس دو فرسنگ و پهنای آن از قریه ٔ کوفته تا قریه ٔ رئیسان مسافت کمی
دزکانلغتنامه دهخدادزکان . [ دِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
دزکاریلغتنامه دهخدادزکاری . [ دُ ] (حامص مرکب ) شیدابازی ، و آن کسی است که با زنان متفرقه سر و کار داشته باشد. دزکشی . (از لغت محلی شوشتر - خطی ).
دزکدهلغتنامه دهخدادزکده . [ دُ ک َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جیگران (گرمسیر ولدبیگی ) بخش ثلاث ، شهرستان کرمانشاهان . واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری سرقلعه و کنار راه فرعی سر
دزکردلغتنامه دهخدادزکرد. [ دِ ک ُ ] (اِخ ) بلوک کوچکی است از سردسیرات فارس . درازی آن از قریه ٔ بوگر تا قریه ٔچرکس دو فرسنگ و پهنای آن از قریه ٔ کوفته تا قریه ٔ رئیسان مسافت کمی
دزکردنلغتنامه دهخدادزکردن . [ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح عامیانه در محاکم و مظالم ، فروختن چیزی را که قبلاً فروخته یا هبه کرده یا وقف کرده بوده است . ملکی وقف یا موهوب یا مت