دزهلغتنامه دهخدادزه . [ دِ زَ ] (اِ) مزید مؤخر امکنه قرار گیرد، چون تشکیدزه . (از یادداشت مرحوم دهخدا).
دزهلغتنامه دهخدادزه . [ دِ زَ ] (اِخ ) شهرکی است [به خراسان ] بر دامن کوه و رود مرو به میان او بگذرد و جایی خوش است و میوه های بسیار. (حدود العالم ).
دزهلغتنامه دهخدادزه . [ دُزْ زَ ] (اِ) کنایه از کردن کاری است که کسی خبر نشود و مطلع نگردد. (لغت محلی شوشتر - خطی ).
دزه بریانلغتنامه دهخدادزه بریان . [ دُزَ ب ِرْ ] (اِ مرکب ) زیر بریان پلاو است که گوشت را خام در زیر برنج دم دهند. (لغت محلی شوشتر - خطی ).
دزهجیرلغتنامه دهخدادزهجیر. [ دِ زِ ] (اِخ ) نزدیک کوه اشترانکوه در ناحیه ٔ بختیاری چهارلنگ واقع است که با سنگ ساخته شده . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
دزهرچلغتنامه دهخدادزهرچ . [ دِ هََ / دِ هَُ / دِ زَ رَ ] (اِخ ) قبله ٔ پیشینیان باشد و آن رابه سریانی ایلیا خوانند و به عربی بیت المقدس گویند.(برهان ). در انجمن آرا و آنندراج قول
دزه بریانلغتنامه دهخدادزه بریان . [ دُزَ ب ِرْ ] (اِ مرکب ) زیر بریان پلاو است که گوشت را خام در زیر برنج دم دهند. (لغت محلی شوشتر - خطی ).
دزهجیرلغتنامه دهخدادزهجیر. [ دِ زِ ] (اِخ ) نزدیک کوه اشترانکوه در ناحیه ٔ بختیاری چهارلنگ واقع است که با سنگ ساخته شده . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
دزهرچلغتنامه دهخدادزهرچ . [ دِ هََ / دِ هَُ / دِ زَ رَ ] (اِخ ) قبله ٔ پیشینیان باشد و آن رابه سریانی ایلیا خوانند و به عربی بیت المقدس گویند.(برهان ). در انجمن آرا و آنندراج قول