دزدانهلغتنامه دهخدادزدانه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) منسوب به دزد، بطوردزدی . (ناظم الاطباء). چون دزدان . دزدکی : آن یکی بررفت بالای درخت می فشاند او میوه را دزدانه سخت . مولوی
دزدانهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. مانند دزدان.۲. (قید) نهانی؛ دور از چشم کسی؛ یواش و بیسروصدا؛ دزدکی.
دزدانه عمل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط نه عمل کردن، درکمین نشستن، دسیسهکردن ناپدید شدن، باریک شدن، جیم شدن، پنهانی جایی را ترک کردن