درفتادنلغتنامه دهخدادرفتادن . [ دَ ف ِ / ف ُ دَ ] (مص مرکب ) درافتادن . درآویختن . روی آوردن . هجوم آوردن : خروش و ناله به من درفتاد و رنگین گشت ز خون دیده مرا هر دو آستین و کنار.
فتح نامهلغتنامه دهخدافتح نامه . [ ف َم َ / م ِ ] (اِ مرکب ) فیروزی نامه . (یادداشت بخط مؤلف ). نامه ای که از جانب سلطان یا سپهسالار لشکر پس از فتح اقطار ممالک نوشته میشد تا به همه
تمیملغتنامه دهخداتمیم . [ ت َ ](اِخ ) ابن ایاس بن البکیراللیثی در فتح مصر بسال 20 هَ . ق . شهید شد و لازمه ٔ آن این است که تولد او در عهد حضرت رسول باشد. (از اخبار مصر و القاهره
مدیللغتنامه دهخدامدیل . [ م ُ ] (ع ص ) آنکه کمک می کند در فتح و دولت و غنیمت . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادالة. رجوع به ادالة شود.
زاویه ٔ دهشورلغتنامه دهخدازاویه ٔ دهشور. [ ی َ ی ِ دَ ] (اِخ ) قریه ای است در جیزه ٔ مصر و مقابر صحابه که در فتح مصر شهید شده اند در آنجا واقع است . (از ملحقات المنجد).
عبدالرحمانلغتنامه دهخداعبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن حسل الجمحی . شاعر هجاگوی و صحابی بود اصل او از یمن و مولد او مکه است . و در فتح دمشق حاضر بود. وی عثمان بن عفان را در زم