در غلبکینلغتنامه دهخدادر غلبکین . [ دَ غ َ ب َ / دَ غ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) در غلبکن . (از برهان ). رجوع به در غلبکن شود.
در غلبکنلغتنامه دهخدادر غلبکن . [ دَ غ َ ک َ/ دَ غ ُ ب َ ک َ ] (اِ مرکب ) دری را گویند که پنجره دار باشد. بعضی دری را گویند که پیش آن پنجره داشته باشد و مردم از عقب پنجره نمایان باش
در غلپکینلغتنامه دهخدادر غلپکین . [ دَ غ َ پ َ / دَ غ ُ پ َ ] (اِ مرکب ) در غلبکین . در غلبکن . رجوع به در غلبکن شود.
در غلپکنلغتنامه دهخدادر غلپکن .[ دَ غ َ ک َ / دَ غ ُ پ َ ک َ ] (اِ مرکب ) در غلبکن . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). رجوع به در غلبکن شود.
در غلپکینلغتنامه دهخدادر غلپکین . [ دَ غ َ پ َ / دَ غ ُ پ َ ] (اِ مرکب ) در غلبکین . در غلبکن . رجوع به در غلبکن شود.
در غلبکنلغتنامه دهخدادر غلبکن . [ دَ غ َ ک َ/ دَ غ ُ ب َ ک َ ] (اِ مرکب ) دری را گویند که پنجره دار باشد. بعضی دری را گویند که پیش آن پنجره داشته باشد و مردم از عقب پنجره نمایان باش
رالغتنامه دهخدارا. (ح ) در زبان فارسی آن را «علامت مفعول صریح » دانسته اند. در نهج الادب چنین آمده است : «برای معانی گوناگون آید اول «را»ی علامت مفعول که برای اظهار مفعولیت ما
بازداشتنلغتنامه دهخدابازداشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) (اپاک داشتن )، منع نمودن باشد. (برهان ) . (ترجمان القرآن ). ممانعت . (زوزنی ). منع کردن . (آنندراج ). عَصر. غَرض . عَفس . عَفک . ع
غلبکینلغتنامه دهخداغلبکین . [ غ َ ب َ ] (اِ) به معنی غلبکن است که در پنجره و در باغ باشد، و آن را از چوب و نی به هم می بندند چنانکه از پس آن نگاه توان کرد. (برهان قاطع). دری باشد