در و باملغتنامه دهخدادر و بام .[ دَ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مجموع خانه از اطاق و صحن و بام . خانه و بخش های اساسی آن : پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب می رود چون سایه هر دم ب
panicدیکشنری انگلیسی به فارسیوحشت، هراس، دهشت، اضطراب و ترس ناگهانی، وحشت زده کردن، در بیم و هراس انداختن
رنگلغتنامه دهخدارنگ . [ رَ ] (اِ) لون . (برهان قاطع). اثر نور که بر ظاهر اجسام نمایشهای مختلف می دهد، بعربی لون گویند. (فرهنگ نظام ). لون یعنی اثر مخصوصی که در چشم از انعکاس اش
ابومعشرلغتنامه دهخداابومعشر. [ اَ م َ ش َ ] (اِخ ) جعفربن محمدبن عمر خراسانی ، بلخی ، منجم . در نامه ٔ دانشوران آمده است که : او از مردمان بلخ و از بزرگان منجمین است و در عصر خود پ
دهانلغتنامه دهخدادهان . [ دَ ] (اِ) فم . (دهار) (ترجمان القرآن ). جوفی که در پایین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت می کند.