در برلغتنامه دهخدادر بر. [ دَ رِ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک ، واقع در 24هزارگزی شمال باختری طرخوران . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از
دربرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدر بغل؛ در کنار؛ در سینه. دربر داشتن: (مصدر متعدی)۱. در بغل داشتن.۲. شامل بودن. دربر کشیدن: (مصدر متعدی) در آغوش کشیدن. دربر گرفتن: (مصدر متعدی)۱. شامل بودن.۲.
إِحَاطَةدیکشنری عربی به فارسیدر بر گرفتن , محاصره کردن , احاطه کردن , شامل شدن , …يافتن , علم , آگاهي , اطلاع
در بر داشتنلغتنامه دهخدادر بر داشتن . [ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) در کنار و بغل داشتن .(ناظم الاطباء). در آغوش داشتن . در کنار خود داشتن .- امثال : هرکه زر دارد دشمن در بر دارد . (از جا
در بر کردنلغتنامه دهخدادر بر کردن . [ دَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درپوشیدن . به بر کردن . لبس : پارسا بین که خرقه دربرکردجامه ٔ کعبه را جل خر کرد.سعدی .