راجسلغتنامه دهخداراجس .[ ج ِ ] (اِخ ) نام یکی ازشهرهای ماد شرقی که تا اکباتان ده روز راه بوده است و در کتاب توبی ذکری از آن بمیان آمده است همچنانکه توقف گاه دیسرائلیت بوده است د
بازنلغتنامه دهخدابازن . [زِ ] (اِخ ) فرانسوا- آشیی . از سرداران کشور فرانسه که در سال 1811 م . در ورسای متولد شد و در 1831 بخدمتهای نظامی وارد گردید. در الجزائر خدمتهای نمایان ک
جریرلغتنامه دهخداجریر. [ ج َ ] (اِخ ) ابن غالب رعینی . وی مقام قضاء طلیطله را در ایامی که بر امیر حکم بن هشام شوریده بودند، بعهده داشت . در این انقلاب صدها تن بقتل رسیدند. (از ا
غافقیلغتنامه دهخداغافقی . [ ف ِ قی ی ] (اِخ ) ابوسعید عبدالرحمن بن عبداﷲبن بشربن الصارم الغافقی امیراندلس ، یکی از فرماندهان بزرگ دلیر و جنگجو است که اصلش از غافق (از قبایل یمن )
غالبلغتنامه دهخداغالب . [ ل ِ ] (اِخ ) طبیب . وی مشهور به طبیب المعتضد باﷲ است ولی در آغاز کارش طبیب پدر او (موفق ) بود و در روزگار خلافت متوکل به خدمت موفق مشغول بوده و به او ا