مقسلغتنامه دهخدامقس . [ م َ ] (ع مص ) در آب فرو بردن . || پرکردن خیک را. || شکستن چیزی را. || روان شدن آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شع
submergesدیکشنری انگلیسی به فارسیزیر آب، غوطه ور ساختن، زیر اب کردن، مخفی کردن، در اب فرو بردن، پوشاندن
submergeدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، غوطه ور ساختن، زیر اب کردن، مخفی کردن، در اب فرو بردن، پوشاندن