درینلغتنامه دهخدادرین . [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون جبال بارز شهرستان جیرفت . واقع در 63هزارگزی خاور مسکون و 30هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بم به سبزواران . مزارع باری
درینلغتنامه دهخدادرین . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 37هزارگزی شمال باختری مشهد و کنار راه مشهد به قوچان ، با 303 تن سکنه . آب آن
درینلغتنامه دهخدادرین . [ دَ ] (ع ص ، اِ) علف ریزه ٔ خشک . (منتهی الارب ). حطام و ریزه های چراگاه هرگاه کهنه باشد و آن علف پوسیده است و شتران کمتر از آن استفاده می کنند. (از اقر
درین سولغتنامه دهخدادرین سو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 33 هزار و پانصد گزی باختر قره آغاج و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به میا
درین قلعهلغتنامه دهخدادرین قلعه . [ دَ ق َ ع َ / ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 11هزارگزی جنوب باختری را
درین کبودلغتنامه دهخدادرین کبود. [ دَ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل . واقع در 18هزارگزی شمال خاوری گرمی و 18هزارگزی راه شوسه ٔ گرمی به بیله سوار، با 76
درین سولغتنامه دهخدادرین سو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 33 هزار و پانصد گزی باختر قره آغاج و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به میا
درین قلعهلغتنامه دهخدادرین قلعه . [ دَ ق َ ع َ / ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 11هزارگزی جنوب باختری را
درین کبودلغتنامه دهخدادرین کبود. [ دَ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل . واقع در 18هزارگزی شمال خاوری گرمی و 18هزارگزی راه شوسه ٔ گرمی به بیله سوار، با 76
دریندرقلغتنامه دهخدادریندرق . [ دَ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کله یوز بخش مرکزی شهرستان میانه . واقع در 17هزارگزی جنوب باختری میانه و 17هزارگزی راه شوسه ٔ تبریز به میانه ، با
درینک واترلغتنامه دهخدادرینک واتر. [ دْری / دِری ] (اِخ ) جان (1882 - 1937 م .) نویسنده و شاعر و نمایشنامه نویس انگلیسی . وی نویسنده ای پرکار بود. شهرتش بسبب نمایشنامه هائی است که در